قدیمها هرچند رنگ و بوی خاصی داشت و هنوز خانههای قوطی کبریتی عمودی قد علم نکردهبودند و بوی حیاط به مشام میرسید، اما سختیهای خاص خودش را داشت. این سختیها را میتوان پای خاطرات مادربزرگها و پدربزرگها شنید.
خاطراتی از جنس یخ حوض شکستن و قحطی نان و... خاطراتی از جنس گذشتهای که به چند دهه پیش برمیگردد؛ به دهههای ۴۰ و ۵۰ مشهد خودمان.
با زیر و رو کردن خاطرات گذشته، میرسیم به تغییراتی که رنگی از بهبود را در خود دارد و از راههای خاکی شروع و به کوچههای آسفالتی ختم میشوند.
در مرور خاطرات دهههایی که گذشتهاست و برای مقایسه دیروز محلههای منطقه خودمان با امروز آن، به گفتگو با حاج محمدحسین زارعزاده، از قدیمیهای محله سیسآباد مینشینیم.
او در این محله بزرگ شدهاست و از دیروز تا به امروز خاطرات ریز و درشتی از اینجا و از محلات اطراف که به آنها رفتوآمد داشتهاست، دارد.
حاج آقای زارعزاده از زمان کوچههای خاکی و خالی منطقه گرفته تا خیابانهایی که امروز آسفالت به تن کردهاند، خاطره دارد و روستاهایی را به خاطر میآورد که امروز دیگر بخشی از شهر هستند و تصور اینکه روزی روستایی برای خودشان بودند، باورنکردنی و دور از ذهن به نظر میرسد.
او مهمان دفتر ما در مجلسی غربی است و سرحرفمان که باز میشود، با دستش سمت راستش را نشانه میرود و میگوید: اینجا بیابان بود و زمین کشاورزی. از پل راهآهن به بعد، همهجا بیابان و روستا بود.
حتی همین پل هم نبود و ما از روی ریل رفتوآمد میکردیم. یادم است یکبار با پدرم از روی ریل رد میشدیم که تعادل دوچرخه به هم خورد و افتادیم. شلوارم پاره شد و بیگناه کتک خوردم! آن زمان پدرسالاری بود! مقصر هم که نبودی، باز کتک میخوردی! زندگیها سخت بود.
بابای من هم رعیت بود و زراعت میکرد. اربابها سالی ۲ تا کیسه گندم به ما میدادند. تا زمانی که اصلاحات ارزی در سال ۴۲ انجام شد، وضعیت مردم همین وضعیت ارباب و رعیتی بود، ولی بعد از آن اوضاع بهتر شد.
بعد از اصلاحات، برای مردم چاه زدند. البته همان زمان هم خیلیها نفهیدند با زمینها چه کنند و یادم است که پدر خودم ۴ هکتار زمین را داد و یک قالی و یک ژاکت گرفت. مردم زمینها را مفت میدادند.
زارعزاده که متولد سال ۳۸ است و شرایط اقتصادی سخت را در دوران کودکی و نوجوانی تجربه کردهاست. او در ادامه صحبتهایش به سیسآباد که آن زمان روستا بوده، اشاره میکند و میگوید: سیسآباد از قدیمیترین روستاهای این منطقه بود.
آن زمان حدود ۱۴۰ خانوار داشت و زمین روستا ۱۰۰۰ هکتار بود. آبی که در روستا بود، حسابی آنجا را سرسبز کردهبود و خربزههای خوبی هم به عمل میآمد.
یک مقدار که خاک را میکندی، به آب میرسیدی. البته الآن دیگر جزو شهر شده، ولی آن زمان هر خانه ۲ تا گاو داشت و کار مردم هم زراعت جو و گندم بود. از همین جاده سیمان که خاکی بود، مردم به کلات میرفتند.
اسم جاده هم از همان زمانی که من یادم میآید، به خاطر کارخانه سیمان، به همین اسم بود. یادم است که آن زمان میدان بار نوغان هم نبود و ما با گاری الاغی، خربزه میبردیم به کوچه نوغان و آنجا میفروختیم.
آن موقع ۱۳ ساله بودم و همیشه آرزو داشتم که یک دوچرخه داشته باشم، ولی اوضاع اقتصادی ما خیلی روبهراه نبود. البته این اوضاع برای خیلیها بود و امکانات فقط برای خانها و داروغهها بود.
در منطقه ۳، روستاهای مختلفی بود. روستاهای خیرآباد، قلعه سمزقند، شقا، دیش دیش، محمدآباد و... هرکدام چند خانوار داشتند. همین مجلسی که الآن دفتر محله شماست، اصلا وجود نداشت و از چهارراه راهآهن به بعد، زمینهای کشاورزی بود.
محله طالقانی هم نبود و اینجایی که الآن طالقانی اسم گرفته، قبلا یک قبرستان بود. از سیلوها هم فقط سیلوی کوچکتر ساخته شدهبود.
در همین قلعه سمزقند، یک درمانگاه خیریه بود که هروقت مریض میشدیم، ما را از سیسآباد میآوردند اینجا. دارو خیلی نبود، ولی همهچیز اینجا رایگان بود. درمانگاه هنوز هم به اسم حجتی است.
البته این را هم بگویم که خیلی وقتها تا مریض را به شهر و درمانگاه میرساندند، میمرد و به دکتر نمیرسید. راهها خاکی و بیشتر مالرو بود. تا وقتی که به جای مدنظر میخواستیم برسیم، هزار و یک درد سر داشت.
الآن امکانات خیلی بهتر شده، ولی باز هم آنقدر که باید، منطقه رشد نکردهاست. هنوز هم سیسآباد یک دکتر و درمانگاه و داروخانه درست و حسابی ندارد، ولی به هرحال امکانات هست و کسی به خاطر مریضیهای پیش پا افتاده نمیمیرد.
در همین خیابان سمزقند، یک کوره آجرپزی هم بود که تقریبا پشت بانک سپه الآن واقع میشود. این میل کورهها را یک بنده خدایی به اسم حاج ماشاا... خدابیامرز با شیوهای دیدنی خراب میکرد؛ به این ترتیب که از پایین میل کوره، آجرها را درمیآورد و یک تکه چوب جایگزین آن میکرد و بعد همه چوبها را آتش میزد و میل کوره ناگهان فرومیریخت.
صحرایی آن زمان قلعه بود و نرسیده به پاسگاه صحرایی الآن، یک کاریز آب شیرین جریان داشت. آب لولهکشی در هر خانهای نبود و مردم از چاه آب خوراکی میکشیدند. تا سال ۵۰ برق هم نبود. آن موقع هم تعداد معدودی برق داشتند.
یادم است که آن زمان در رسالت ۹۱ فعلی یک حمام بود که الآن آموزشگاه رانندگی شدهاست. خزینهای بود و هرکس هر مرضی داشت، دیگران هم میگرفتند. آن زمان به خاطر همین خزینهرفتن، همه کچل بودند و سرشان دستار میبستند. حمام که بماند، دستشوییها هم وضعیت بدی داشت.
آن زمان در منطقه ما برای ۲۵ خانوار، ۲ تا دستشویی بود. دستشویی مثل الآن چاه نداشت، فاضلاب آن میآمد به زمین کناری و با خاک مخلوط میکردند و به عنوان کود کشاورزی استفاده میکردند.
مدرسه و این جور امکانات هم در سیسآباد نداشتیم. برای درسخواندن میآمدیم کلاته ملاعلی که الآن شهرک امید شدهاست. مردم سواد نداشتند. من خودم چندبار مکتب رفتهبودم.
البته مکتب ما هم جای ویژهای بود! شبها طویله گوسفند بود و روزها مکتبخانه! کلا آن موقع درس هم برای بچه اربابها و مالدارها بود که دستشان به دهنشان میرسید. با این وجود، شبها مردم چراغ برمیداشتند و به خانه هم میرفتند و فردی که سواد داشت، شاهنامهخوانی میکرد.
رادیو تقریبا زیاد بود، ولی تلویزیون خیلی کم بود و بین مردم باب شدهبود که تماشای تلویزیون حرام است. در منطقه ما ۲ نفر تلویزیون داشتند. یادم است روزی که امام (ره) آمد، همه خانه حسنآقا خدابیامرز جمع شدهبودیم که آمدن امام (ره) را تماشا کنیم.
آن زمان ما با بچههای سیسآباد در راهپیماییها شرکت میکردیم و با اینکه وسیلهای نداشتیم، با پای پیاده خودمان را به راهپیماییها میرساندیم. اعلامیهها هم به دست ما میرسید و همیشه گوش به حرف امام (ره) بودیم.
مردم پای انقلاب و فرمان امام (ره) بودند. اوایل انقلاب خیلی اوضاع خوب بود و مسئولان مردمیتر بودند. درِ اتاق همه مدیران به روی مردم باز بود و در میان مردم زندگی میکردند.
انقلاب که شد، کمکم با شروع جنگ و خشکسالیها مشهد بزرگ شد. راهها آسفالت شد و خدمات به مناطق مختلف رسید و خدا را شکر بهداشت و آموزش گسترش پیدا کرد.
الآن در همین منطقه ما پارکهای خوبی احداث شدهاست و اتوبوس به همهجا میرود و به طور کلی خدمات شهری گسترش خوبی داشتهاست، ولی توقعی که مردم منطقه ما دارند، آنطور که باید برآورده نشدهاست، اما امیدواریم با همتی که مسئولان دارند، این مشکلات هم به زودی حل شود.
گفتنی است حاج آقای زارعزاده که همچنان ساکن منطقه سیسآباد است، از سال ۶۲ گاوداری دارد و فردی اشتغالزا محسوب میشود. او از کشتیگیران زمینهای خاکی بوده و هماکنون کارهای خیرخواهانهای در منطقه انجام میدهد و از خادمیاران افتخاری آستان قدس رضوی نیز میباشد.